دومین روز بهارتون مبارک.
یعنی من میمیرم برای بهار. اگرچه که اینجا بوی بهار نمیاد اما مخلفات هفت سین همشون بوی عید و شکوفه بهار میدادن.
امیدوارم که همگی سال جدید خوبی را شروع کرده باشید و دلتون شاد و تنتون سلامت و لبتون خندون باشه، حالا احیانا جیبتون هم پر پول بود ثواب داره.
حالا بگم از حال و احوال خودمون این روزا که این مریضی خیر ندیده تا همین سال نویی هم با ما تحویل شد!! تا دقیقه های آخر سال 90 همینجوری با الف دور خودمون و خونه با جارو برقی و تی! مراسم رقص سنتی اجرا میکردیم!! دیگه بدو بدو نشستیم پای کامپیوتر و مامان باباهه و داداشه اومده بودن که تصویری با هم سال تحویل کنیم، اینقده هول هولکی شده بود به کل یادم رفته بود تخم مرغ رنگی درست کنم!! فک کن؟؟ دیگه دو ثانیه مونده به سال نو بدو بدو رفتم از تو یخچال یه دونه تخم مرغ آوردم گذاشتم تو سفره!! بازم اینقده عجله ای شد که به کل یادم رفت همه اون دوستایی که سر سال تحویل التماس دعا داشتن یادشون باشم! من همینجا شرمندگی خودمو ابراز میکنم!خب؟
نیم ساعت بعد سال تحویل و ماچ و بوس و عیدی و اینا، الف رفت دانشگاه!!!
شب عید هم خانوم و آقای صاد گفته بود بیان دور هم جمع بشیم که دچار غربت زدگی مزمن نشیم! بعد قرار بود هر کی یه چیز درست کنه و سبزی پلوش افتاد به من! ته دیگ کاهو هم گذاشته بود و گفتم علاوه بر پلو، ژله قایق پرتقالی هم درست کنم!! کلا تصمیم داشتم اوج کت بانوگری خودمو ابراز کنم. برای آ کوچولو هم عیدی بردیم. یعنی یه جورایی امسال خودمو هلاک کردم این شور و شوق عید بیاد تو خونه و الف خان یه مقدار حال و هوای عیدی پیدا کنه! هنوز نشستم نتیجه اش بیاد ببینم کدوم دهات کوره ای قبول شدم!! والا به خدا!
بازم هفته پیش چهارشنبه سوزی! با بچه های روستا که بیشترشون هم از اِسکول الف اینا بودن، رفتیم یه پارکی همون طرفای دانشگاه و جماعت آتیش سوزوندن و طبق معمول شاهد قِر های جامانده در کمر این ملت همیشه در صحنه بودیم!
فردای همون شب هم توی کمپ اصلی مراسم جشن سال نو برپا بود که خوش و خندون اون رو هم شرکت کردیم!
فردای جشن هم باید پروپوزال تحویل می دادم که البته دیدم کسی به روی خودش نیاورده گویا و من عین این مونگولا رفتم تحویل دادم!
فرداش هم خانوم و آقای شین عازم ایران بودم که ما بردیمشون فرودگاه!
هلاک مفتلاک شنیدین؟ اون منم! بعد خب میان میگن دخترم چرا همه کارا رو میذاری دقیقه نود؟
ناگفته نمونه که این رفت و آمدا و مهمون بازی ها هم خیلی وفق مراد الف نبود، ولی خب کلا اینجا اگه بشینی یه گوشه و سرتو گرم نکنی، بدون شک عین جدول های کنار کوچه جلبک می بندی! کما اینکه خب در انظار عمومی هم وجه خوشایندی نداره گویا (الف میگه اینو)
خلاصه که جونم بگه ما یهویی هل داده شدیم تو سال جدید. آقاما واقعا آمادگیشو نداشتیم، میشه یه بار دیگه؟؟
Happy new year my dear friend[گل]
thanx
همیشه خوش باشی عزیزم
شما هم همینطور خانومی
عزیزم سال نو رو بهتون تبریک میگم و بهترینها را رو برای شما دوست خوب و مهربونم آرزومندم
ممنون از لطفت مهسا جون. ایشالا سال خوبی داشته باشی