نه اینکه خونه قدیمیه خوب نبوده ها. نه. ولی یه جورایی حس میکردم حس راحتی ندارم. یه سری چیزا بود که همیشه سر نوشتنش با خودم کلنجار میرفتم و آخرش هم نمینوشتم.
البته یه کمی هنوز اینجا هم این حس رو دارم. نمیدونم سعی کردم خیلی همه چیزش متفاوت باشه اما خب کسی که بخواد دنبال کنه لابد بالاخره پیداش میکنه.
از طرفی هم اصلا دوست ندارم همه نوشته هام رمز داشته باشن. شاید یکی دوتا این وسطا رمزی بشه اما نه همه.
فقط میمونه آرشیو قبلی که بعضی پست ها رو واقعا دوست داشتم و دلم میخواست بمونه همیشه. نمیدونم بیارمشون اینجا یا همونجا به تاریخ بپیونده؟
دیگه اینکه دومین پرزانته من هم هفته پیش انجام شد و تقریبا کمتر از دو هفته دیگه ارائه نهایی دارم.
پروفسور ترجیح داد که من به جای textile accessories یه اثر هنری خلق کنم در حد یه تابلوی دیواری! خب اینکه کارم در ابعاد بزرگ شده از یه جهت آسونه، اما خب دیگه کاری نیست که میخواستم. شایدم بهتر. چون واقعا وقتشو ندارم. همینجوریش یه مقاله رو دستم مونده که باید همون دو هفته دیگه تحویل بدم و منم شاهکاریم تو نوشتن!!
و در ادامه سه تا عکس هم گذاشتم، که به قول دکتر، new collection هستش:
با سلام و ضمن تشکر از زحمت جابه جایی!
چیکار کنیم دیگه؟ روزگاره!!!
فعلا من برم به بقیه هم خبر بدم برمیگردم.
ولی میگما، حیف شد، توی خونه قبلی هم چیزایی خوبی داشتیم...
*اسم ندارم نوشت: نویسنده هنوز اسم ندارد! پیشنهاد از شما